به همین دلیل مردم مجبور می شوند خانه های شان را ترک گفته و به شهرهای دیگر پناه ببرند. در شرایطی که مردم از فقر اقتصادی رنج می برند
علیرغم شعارهایی که داده می شود، ناامنی همه روزه دامنه دار شده و مناطق بیشتری را تحت تأثیر قرار می دهد. بر خلاف آنچه ادعا می شود، طالبان ابتکار عمل بیشتری در راه اندازی عملیات ها، گروگانگیری ها، حملات انتحاری و کنترل جاده ها و سرک ها دارند. ناامنی تا چند سال قبل به چند ولسوالی محدود می شد، اما امروزه بسیاری از ولایت های کشور را دربر گرفته است.
در حال حاضر نه تنها تعدادی از ولسوالی ها به دست طالبان سقوط کرده است که حتا مراکز شهرها نیز در معرض تهدید طالبان قرار گرفته است.
ولایت های کندز، فراه و هلمند از لحاظ امنیتی در وضعیت بسیار بدی قرار دارند. در تعدادی از ولسوالی های اطراف گروه طالبان جابجا شده و احتمال حمله طالبان بر مراکز ولایات هر لحظه بیشتر می شود. به همین دلیل مردم مجبور می شوند خانه های شان را ترک گفته و به شهرهای دیگر پناه ببرند. در شرایطی که مردم از فقر اقتصادی رنج می برند و ادامه زندگی برای شان تلخ و دشوار گردیده است؛ ناامنی و کوچ اجباری مشکلات طاقت فرسا و پیش بینی ناشده ای را برای آنان رقم می زنند.
مردم افغانستان چهاردهه است که رنج مهاجرت را تحمل می کنند و چهار دهه است که درد حقارت در کشورهای بیگانه را باتمام وجود احساس کرده اند. تعدادی از این مردم در سال های اخیر از کشورهای خارج به وطن بازگشته اند، تا شاید امنیت در سایه یک نظام کارآ و پاسخگو در کشورشان باز گردد، اما بی خبر از این که امنیت افغانستان امروزه با مسایل بسیار پیچیده و چند لایه سیاسی گره خورده است. طی این سال ها همه فهمیده اند که فراز و فرود های امنیتی بیشتر معلول سیاست های دو پهلویی است که در پشت پرده و به دور از چشم مردم گرفته می شود.
وقتی از لحاظ تعداد، برخورداری از مهارت های نظامی، آموزش های مسلکی، تجهیزات و امکانات لجستیکی و پشتیبانی هوایی، نیروهای امنیتی نسبت به افراد گروه طالبان وضعیت بهتری داشته باشد، دیگر شکست این نیروها از سوی طالبان توجیه پذیر نمی باشد؛ مگر این که رهبری نیروها ضعیف و ناکارآمد باشد و یا مسأله خیانت و معامله با دشمن در میان باشد.
البته این اتفاق افتاده است که فرمانده نیروهای امنیتی با صحنه سازی های کاذب، منطقه را رها کرده و پایگاههای خود را با تمام سلاح، مهمات و امکانات نظامی اش در اختیار طالبان قرار داده است و یا در زمان جنگ بعضی از نیروهای امنیتی به دشمن تسلیم شده و تاکتیک ها و معلومات نظامی را در اختیار آنها قرار می داده اند.
اگرچه در مسایل نظامی این اتفاقات بسیار سنگین و خسارتبار می باشد که باید پیش از وقوع چنین حوادثی از آنها جلوگیری شود، اما این خسارت ها محدود بوده و به زودی قابل جبران می باشد. مسأله امنیت زمانی پیچیده و دشوار می شود که نیروهای امنیتی با روحیه عالی و انگیزه های قوی در برابر دشمن ایستادگی کنند؛ اما در مراحل حساس اجازه پیشروی و تعقیب دشمنان به آنها داده نشود و برخلاف قواعد نظامی به عقب نشینی نیروها دستور داده شود.
سیاست حکومت همواره در قبال گروه های تروریستی متفاوت و دوگانه بوده است. در حالی که بیشترین کشتارها، انفجارها، انتحارها، گروگانگیری ها و کارگزاری مین های کنار جاده از سوی طالبان سازماندهی شده است و مسؤلیت نود فیصد حملات خونین را گروه طالبان به عهده می گیرد؛ اما حکومت طالبان را گروه تروریستی نمی داند. این که چرا با طالبان به عنوان گروه تروریستی برخورد نمی شود و چرا در قبال خشونت ها و کشتارهای طالبان، سیاست تساهل، گذشت و مدارا در پیش گرفته می شود؟ سؤالی است که سال ها ذهن مردم افغانستان را به خود مشغول داشته است. حکومت وحدت ملی گرچند سیاست های روشنی را در قبال سایر گروه های تروریستی اتخاذ کرده است، ولی باز هم برخورد حکومت در برابر طالبان از وضاحت و شفافیت برخوردار نیست. دلیل عمده قوت طالبان در همین سیاست های چند لایه نهفته است و نه در ناتوانی نیروهای امنیتی.