هرچند معارف افغانستان در چند سال اخیر دستاوردها و پیشرفتهای چشمگیری داشته؛ پذیرش بیش از شش و نیم میلیون شاگرد در مکاتب افغانستان در ذات خود «بزرگترین دستاورد» کشور در زمینه تعلیم و تربیه محسوب میگردد و حضور این عده شاگرد در مکاتب افغانستان در تاریخ تعلیم و تربیه این کشور بی سابقه است، اما در عین حال باید در نظر داشت که رشد میزان تعلیم و تربیه در یک کشور تنها در افزایش جلب و جذب کودکان به مکاتب خلاصه نمی گردد. حضور شاگرد در مکتب و صنف درسی یک مرحله به شمار رفته و مهمتر از آن؛ بارور ساختن اوقات شاگردان در داخل مکتب و زمینه سازی برای بارور نمودن آن در محیط خانه، مرحله مهمتر و مؤثرتر میباشد.
وزارت تعلیم و تربیه افغانستان میتواند باتوجه به واقعیت زندگی نوجوانان و کودکان کشور؛ اعم از سطح اقتصاد، فرهنگ و عنعنات، باورهای فکری و عقیدتی و سائر عرصه های زندگی مردم، برای تشویق و ترغیب شاگردان به تعلیم و تربیه برنامه های فرادرسی را تهیه نموده و در این زمینه فضا سازی نماید. حتی میتوان با روی دست گرفتن چنین برنامه هائی فرادرسی، به علاوه تشویق؛ در رشد سطح دانش و بینش شاگردان به گونه مستقیم نیز نقش آفرینی نمود.
رسانه ها، به ویژه تلویزیونها، بهترین ابزار و مناسب ترین بستر برای چنین برنامه هائی می باشند. نبود فضاهای باز مناسب و کمبود مراکز عمومی باعث گردیده بیشتر نوجوانان حد اعظم اوقات فراغت خویش را با تماشا نمودن برنامه های تلویزیونی سپری کنند و این درحالی است که با تأسف فراوان، نود فیصد برنامه های تلویزیونی را که با ذوق جوانان برابر باشد، برنامه های تفریحی محض و حتی گمراه کن و مشوش اذهان تشکیل میدهد. اینجا است که نقش مسؤولین بلند پایه وزارت تعلیم و تربیه در استفاده نمودن از چنین فرصتهائی در جهت دهی اذهان شاگردان مکاتب و مثمر نمودن اوقات فراغت آنان برجسته میگردد. مسؤولین وزارت تعلیم و تربیه میتوانند به همکاری رسانه های کشور برنامه های آموزنده و در عین حال جذاب و سرگرم کننده ای را تولید و پخش نمایند و به این ترتیب از یک طرف در تشویق رسانه ها به ابتکار عمل و بیرون آمدن از نقاب مقلد محض نقش مؤثری بازی کنند و مهمتر از آن اینکه توجه عام مردم، به ویژه جوانان را به اهمیت و نیاز شدید کشور به تمرکز روی روند تعلیم و تربیه و رشد فکری جلب نمایند.
شاید بهانه بعضی ها در خصوص بی توجهی به چنین مواردی این باشد که بگویند تولید چنین برنامه هائی هزینه های فراوان و تخصص ویژه ای تقاضا میکند که فراتر از میزان بودجه و توان وزارت تعلیم و تربیه میباشد، اما واقعیت این است که ما برای راه اندازی چنین روند مثمر و تولید چنین برنامه هائی بیشتر از اینکه به هزینه های بلند نیاز داشته باشیم، به ابتکار عمل و مسؤولین دلسوز و غمخوار نیاز داریم. کمال در این است که چگونه بتوانیم از همین هزینه های اندک، بیشترین استفاده را نمائیم و با راه اندازی پروژه های کوچک، راه را به سوی دستاورد های بزرگ بگشائیم.
اگر هدف مندی و احساس مسؤولیت وجود داشته باشد، میتوان با همین هزینه های اندک و در همین شرائط نا هموار کشور، جرقه انقلاب بزرگ تعلیمی و تربیتی را زد و فراموش نه کنیم که بیشترین نیاز مردم مان در حال حاضر در مقایسه با سایر مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم، مسأله رشد و جهت دهی مناسب عرصه تعلیم و تربیه میباشد.
بدون شک یکی از دستاوردهای بزرگ دولت افغانستان پس از حاکمیت طالبان؛ گسترش سریع فعالیت های رسانه ای میباشد. دولت جدید افغانستان در 15 سال و چهار دوره فعالیت اش تا کنون تلاش نموده بیشتر از هر عرصه ای دیگری از عرصه های زندگی اجتماعی مردم، رسانه ها را تقویت نموده و آن را با معیارهای بین المللی سازگار نماید. این تلاشهای دولت هرچند در برخی از بخشهای فعالیت رسانه ای موفقیت آمیز بوده و دستاوردهائی نیز در پی دارد؛ چنانچه بخشهای خبری، گزارشهائی که از محل حوادث تهیه میشود، گزارشهای تحلیلی، میزگردهائی که برای تحلیل مسائل سیاسی دایر میگردد، پوششهای ویژه خبری وغیره... اینها مواردی است که رسانه های افغانستان در آن سیر صعودی و قابل توجهی داشته و میتواند از جمله دست آوردهای دولت در عرصه مطبوعات کشور به حساب آید.
اما پرسش اصلی که در این خصوص مطرح میباشد این است که چرا رسانه های افغانستان تنها در همین چند مورد به خصوص، که اکثراً عرصه سیاسی میباشد، مهارت بیشتر پیدا نموده و در سائر عرصه ها؛ یا هیچ گونه فعالیت چشم گیری وجود ندارد و یا اگر هم وجود دارد، عموماً فعالیت های تقلیدی و نسخه برداری از رسانه های بیرونی بوده و هیچ ابتکار عملی که برخاسته از واقعیت ها و نیازهای عینی جامعه افغانی باشد در آن به چشم نمی خورد؟ مانند سیل عظیمی از موسیقیها، فیلمها، سریالها و سائر برنامه های اجتماعی.
روشن است که با توجه به اهمیت و نقش بسیار بزرگی که رسانه ها در جهت دهی افکار عامه پیدا نموده، قطعاً از توجه و حمایت همه جانبه دولتها برخوردار میباشد و دولت مردان از این ستون جدید قدرت برای تحکیم حاکمیت خود استفاده اعظمی میکنند. بناءً ساده اندیشی خواهد بود اگر گمان کنیم که فعالیت رسانه ها به گونه خود جوش و با توجه به نیازهای مردم صعود و نزول میکند، بلکه واقعیت این است که این منافع دولتها و سیاستهای حکومت ها است که جهت فعالیتهای رسانه ای را مشخص نموده و آن را با توجه به سیاستهای هر دولت و حکومت، در عرصه های گوناگون تقویت و یا تضعیف میکند.
پرسش اصلی این است که چرا رسانه های افغانستان، به ویژه تلویزیونها، در چند سال اخیری که در برخی از عرصه ها درخشش قابل توجهی داشته، از نقش مؤثری که در عرصه تعلیم و تربیه میتواند بازی کند تا حدود زیادی غافل مانده و چنانکه باید و شاید، مؤثر واقع نه گردیده؟ و اینکه چگونه میتواند از تلویزیون به عنوان یکی از پرطرف دار ترین بخش رسانه ها، در روند تعلیم و تربیه درست نوجوانان و کودکان بهره برد، بدون این که چیزی از پرطرف دار بودن و جذاب بودن آن در میان توده های جامعه کاسته شود؟
رسانه ها، به ویژه تلویزیون میتوانند در روند رو به رشد تعلیم و تربیه کشور نقش فوق العاده مؤثری را بازی نموده و افکار عامه و به خصوص نوجوانان و کودکان را در این عرصه سمت و سوی درست و کارا دهند. تلویزیون یکی از وسایل ارتباط جمعی است که از قدرت زیادی در عرصه ارتباط اجتماعی برخوردار است و به خانههایی که نوجوانان و کودکان کم سن و سال در آنها زندگی میکنند، به سرعت نفوذ می¬ کند. حضور گسترده تلویزیون از نظر کمّی در منازل، داشتن تصویر، وجود شبکههای متعدد برای پخش برنامههای متنوع، سهلالوصول و ارزان بودن آن نسبت به برخی از وسایل ارتباط جمعی دیگر، به تلویزیون در میان وسایل ارتباط جمعی موقعیت ممتازی بخشیده که از این جهت، نظر محققان را به خود جلب کرده است.
تلویزیون منبع مهمی در تولید ارزش های اجتماعی، ایدئولوژی ها و دیدگاه هاست. ظرفیت این رسانه در انتقال سریع و ساده پیام های گوناگون و به ویژه پیامهای تعلیمی و تربیتی، استفاده از آن را برای طیف وسیعی از مخاطبان اعم از کوچک و بزرگ، فراهم کرده است.
محققین معتقدند کودکان بیش از دیگر مخاطبان از تلویزیون تأثیر می گیرند. چون ذهن کودک ساده و فاقد توانایی تجزیه و تحلیل پیام های این رسانه است. بنابر این نیاز است تا مسؤولین کشور به صورت عموم و مسؤولین نهادهای تعلیمی و تربیتی و همچنین مسؤولین رسانه ها به این مسأله و حساسیت آن توجه ویژه نمایند و با توجه جدی و سرمایه گذاری لازم در این عرصه نه گذارند افکار و استعدادهای نسل بعدی کشور به هدر برود.
برخی از ابعاد تربیتی تلویزیون قرار ذیل است:
1- اعطای بینش: یکی از ابعاد کارکرد تربیتی تلویزیون، القای بینش هایی است که از این رسانه منعکس می شوند. مخاطبان تلویزیون، در اثر استفاده از برنامه های آن به دانش ها و بینش های نشر شونده از تلویزیون دست پیدا می کنند. گفته می شود که روند یادگیری و کسب معرفت از تلویزیون، در بیشتر وقت ها فارغ از قصد و نیت بیننده تحقق پیدا می کند. افراد به ویژه کودکان، بیشتر برنامه های تلویزیون را همچون سرگرمی نگاه می کنند، نه به قصد کسب دانش و معرفت. ولی در عین حال، روند کسب دانش و بینش از تلویزیون، به صورت ناخودآگاه به وقوع می پیوندد.
کسب دانش و بینش مخاطبان از تلویزیون چه آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، نشانگر موقعیت مهم تلویزیون در اعطای بینش های تازه به بینندگان یا تغییر اعتقادات آنان است. در مواردی که رسانه تلویزیون، به القای بینش های خاص، همچون رسالتی برای خودش بنگرد، عمق و گستره تأثیر تلویزیون در این جهت، بیش از موارد دیگر خواهد بود. امروزه تلویزیون هایی که با این هدف برنامه پخش می کنند، رشدی فزاینده دارند.
2- ایجاد تمایل: تأثیر تربیتی تلویزیون بر افراد، بیشتر به صورت چند بعدی به وقوع می پیوندد. یکی از ابعاد آن، تأثیر برنامه های این رسانه بر تمایلات مخاطبان است. محتوای تلویزیون، فضیلت های خاصی را به مخاطب القا می کند که مواردی از آن به صورت عقیده برای مخاطب درمی آید. تردیدی نیست که پیام های رسانه تلویزیون، در انتقال تمایلات خاص خنثی عمل نمی کند، بلکه دربردارنده تمایلات خاصی برای مخاطب است. از طرف دیگر، پیام های تلویزیون زمانی تأثیرگذار است که زمینه های روانی و اجتماعی آن برای مخاطب فراهم شود. بخش زیادی از برنامه های تلویزیون، سبک و سیاق عاطفی و انگیزشی دارد. از این رو، همیشه تلویزیون با تمایلات مخاطب درگیر است. از آن جا که بخش زیادی از مخاطبان تلویزیون کودکانند، تغییر تمایلات مخاطبان و ایجاد تمایلات تازه در آنان هم تشدید می شود و هم با سهولت انجام می پذیرد.
3- معرفی الگوهای رفتاری: تأثیر تربیتی تلویزیون، تنها در بخش های فکری و تمایلات خلاصه نمی شود، بلکه در حیطه عمل هم، راه و روش خاصی را برای مخاطبانش عرضه و معرفی می کند.