صبح روز جمعه کنسولگری آمریکا در هرات مورد حمله ای مشکوک قرار گرفت که یک بار دیگر سوالات مبهمی را در اذهان ایجاد کرد که چرا در دوازدهمین سالگرد یازده سپتامبر حادثه ای رخ دهد که هیچ آمریکایی آسیب نبیند.
قابل توجه عزیزان غیر هراتی باشد که کنسولگری آمریکا در هرات مانند یک قلعه فولادی خارج از شهر قرار دارد و همیشه تحت حفاظت و نظارت شدید نیروهای امنیتی می باشد که دسترسی به آن تقریبا ممکن نیست. لذا با کمی توجه در می یابیم که چگونه می شود بدون هماهنگی دو موتر مملو از مواد انفجاری همراه با هفت تن که پوشش آنها فریاد می زند انتحاری هستند و تمامی دوربین های مجهزی که در کوه های اطراف کنسولگری تعبیه شده اند، خود را به داخل محوطه کنسولگری آمریکا برسانند؟
نکته بعدی، کسانی که به این راحتی می توانند خود را به قلب ساماندهی نیروهای آمریکایی در هرات برسانند، چرا ساعت پنج صبح می آیند که هیچ آسیبی به هیچ آمریکایی نرسد؟ به راستی مگر نیروهای نظامی آمریکا کجا بودند که بعد از اتمام درگیری ها به مقر کنسولگری رسیدند؟
این شواهد نشان می دهد که این حادثه نیز مانند حادثه یازده سپتامبر صرفا جنبه نمایشی برای رسیدن به برخی مقاصد پشت پرده بوده است. همچنان که بارها قبل از این گفته ایم: آمریکا در تلاش است تا با ناامن جلوه دادن افغانستان و بیان اینکه طالبان هنوز قدرتمند می باشد، به حضور دوام دار خود در خاک کشور ما رسمیت بخشد. هدفی که تاکنون در پیشبرد آن بسیار هم موفق بوده و مطمئنا با اجرایی کردن چند حمله این چنینی دیگر می تواند قبولی تثبیت پایگاه های نظامی دایمی را به دست آورد.
همه مردم افغانستان می دانند که آمریکا و متحدانش به ظاهر خود را دلسوز افغانستان نشان می دهند ولی در واقع تنها هدف و مقصد آنان رسیدن به خواسته های خودشان می باشد و برای رسیدن به این مقصود از هیچ تلاشی هم دریغ نمی کنند حتی اگر در این میان جان صدها مردم بیگناه گرفته شود.
هدف بزرگ آمریکا ، تحمیل توافقنامه استراتژیک به افغانستان می باشد که بر اساس آن آمریکا میتواند حضور بلندمدت و سلطه بیشتر بر افغانستان را اجرایی سازد. هدفی که کاخ سفید برای تحمیل خواسته اش، سیاستهای بسیاری ازجمله تشدید ناآرامیها، فشارهای سیاسی و اقتصادی را در پیش گرفته است.
نکته دیگر اینکه آمریکا همواره از جریانهای تروریستی و همسو با سیاستهایش برای رسیدن به اهداف منطقه ای و جهانی بهره میبرد. بر اساس سیاست های مدیریتی، آمریکاییها بحران را ایجاد، مدیریت و به سمت هدف هدایت میکنند. مطلبی که در حادثه مذکور به راحتی دیده می شود. آمریکایی ها با کمک والی اسبق هرات (جناب نورستانی) طالبان را به هرات آوردند، مدیریت کردند (حمله به کنسولگری ایران در هرات) و سپس به سمت هدف خود فرستادند که همانا ناامن جلوه دادن این ولایت امن می باشد تا حضور دایمی خود در این ولایت حساس و مهم را قطعی تر نمایند.
در واقع در این چارچوب سیاسی، آمریکا با استفاده از طالبان سعی دارد تا از بحران سازی در منطقه بهرهبرداری کند. کاخ سفید می داند که افغانستان پذیرای تکرار قدرت یابی جریانهایی مانند طالبان نیست زیرا وابستگی آنها به غرب و کارنامه جنایتکارانه شان برای همه مشخص است.
لذا آمریکاییها در مرحله نخست به دنبال امتیازگیری به نام کنار نهادن حمایت از این جریانها است و در مرحله دوم نیز با دادن مشروعیت به آنها عملا آنها را به مهرههای بحرانساز در افغانستان و منطقه مبدل میکند. امری که هدف آنها ایجاد ناامنی، چالشهای رفتاری در روابط کشورها، دور ساختن کشورها از تشکیل اتحادیههای منطقهای و ایجاد شرایط برای دخالت آمریکا در امور منطقه است.
آمریکاییها برآنند تا در صورت اجبار برای خروج از افغانستان و کشورهای منطقه، شرایط سیاسی را چنان چینش کنند که همواره تقسیم قدرت در آنها وجود داشته باشد. امری که به اختلاف و چند دستگی در کشور و ساختار سیاسی آن منجر میشود.
واشنگتن از این شرایط میتواند برای دخالتهای بیشتر در امور آنها و در نهایت بهره گیری از سیاست تفرقه برای حفظ موقعیت در آنها بهرهبرداری کند. به عبارت دیگر، واشنگتن بحرانی پنهانی را در افغانستان ایجاد میکند تا با ایجاد شرایط تعادلی در آن بتواند حضور پنهان و گسترده خود را حفظ کند. سیاستی که انگلیسیها در گذشته در بسیاری از نقاط جهان اجرا کردهاند و اکنون از آن بهرهبرداری میکنند.
جریان طالبان پیش از آن که ساختاری سیاسی داشته باشند، در قالب نظامیگری فعال می باشد. بررسی سیاستها نشان میدهد واشنگتن نیز بیشتر به دنبال وارد ساختن آنها به ساختار نظامی است تا سیاسی.
نتیجه نهایی این سیاست آن است که واشنگتن تلاش میکند با ورود این جریان به ساختار نظامی، عملا نبض قدرت و ساختار نظامی و امنیتی افغانستان را در دست بگیرد و از آن به عنوان ابزار فشار بر دولتها و حتی تهدیدات منطقه بهره برداری کند.
این سیاست در گذشته در قبال پاکستان و ترکیه و برخی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اجرا شده که عملا قدرت را در ساختار سیاسی و نظامی تقسیم کرده است. این در حالی است که غرب با سلطه بر ساختار نظامی عملا سیاستمداران را نیز به سمت سیاستهای خود هدایت کردهاند.
به عبارت دیگر، آمریکا از ابزارهایی همچون طالبان نه تنها برای اهداف خویش در افغانستان، بلکه برای جلب رضایت کشورهای منطقه برای پذیرش سیاستهای اشغالگرایانه و نیز خواستههای منطقهای خود استفاده میکند.
در جمع بندی کلی از تحرکات آمریکا در افغانستان میتوان گفت: آمریکا با رویکرد به طالبان به دنبال بر افروختن آتشهای زیر خاکستر است که بر اساس آن بتواند اهداف استراتژیک خود برای حضور مداوم و گسترده در کشور نل و بحرانسازی در منطقه را اجرایی سازد.
هرچند آمریکاییها باید بدانند که برای رسیدن به این مقصود با چالشهای بسیاری مواجه هستند. چرا که مردم افغانستان از این طرح شوم آنها آگاه می باشند. در واقع این امر شکستی دیگر بر طرحهای آمریکا در این کشورها و منطقه وارد میسازد، هر چند واشنگتن برای رسیدن به این مقصود به هر ابزاری حتی کشتار هزاران نفر غیر نظامی بیگناه چنگ میزند.